معنی دوباره انجام دادن

حل جدول

دوباره انجام دادن

تکرار


دوباره انجام شده

تکراری

مکرر


انجام دادن

بجا آوردن

اجرا

به جا آوردن

فارسی به انگلیسی

دوباره‌ انجام‌ دادن‌

Duplicate, Redo, Repeat, Rework

فارسی به ایتالیایی

دوباره انجام دادن

rifare


انجام دادن

realizzare

svolgere

compiere

agire

لغت نامه دهخدا

انجام دادن

انجام دادن. [اَ دَ] (مص مرکب) تمام کردن و به آخر رسانیدن. (ناظم الاطباء). بپایان رسانیدن. کامل کردن. (فرهنگ فارسی معین). انجامانیدن. برگذار کردن. اتمام. (یادداشت مؤلف). || اجرا کردن. عمل کردن. (فرهنگ فارسی معین). سامان دادن. (آنندراج):
صائب چه فارغند ز اندیشه ٔ حساب
جمعی که کار آخرت انجام داده اند.
صائب (از آنندراج).

فارسی به عربی

انجام دادن

اد، ادات، ادر، انجز، دفع، فحم، یعمل، أجراءٌ، أداءُ

فرهنگ فارسی هوشیار

انجام دادن

(مصدر) اجرا کردن عمل کردن، بپایان رسانیدن کامل کردن.

فارسی به آلمانی

انجام دادن

Achieved schaffte, Anlegen, Antun, Anziehen, Aufsetzen, Ausführen, Erreichen, Erreichte, Machen, Schaffen, Tun, Umlegen, Veranstalten, Verrichten, Verwalten [verb], Erreichen, Schaffen

معادل ابجد

دوباره انجام دادن

372

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری